ماهیت وچیستی جنگ نرم جنگ نرم ،یعنی جنگ به وسیله ابزارهای جنگ نرم یعنی ایجادتردید در دل ها وفرهنگ های مردم اهداف جنگ نرم دشمن در جنگ روانی وآنچه که امروز به آن جنگ - جنگ روانی یعنی چه ؟ هدف جنگ روانی مرعوب کردن است . کی را می خواهند مرعوب کنند ؟ ملت که مرعوب نمی شود ،توده عظیم مردم اینهارا می خواهند مرعوب کنند . اراده عمومی را می خواهند تضعیف کنند - - هدف از عملیات روانی دشمن ،تضعیف - - اول :جنگ ورانی دوم :جنگ اقتصادی وسوم : مقابله با پیشرفت واقتدار علمی نظر یادتون نره! لعن علی عدوک یا علی اولی و دومی و سومی لعن علی عدوک یاحسین کروبی و خاتمی و میر حسین سبز فقط سبز علوی رهبر فقط سید علی به نقل از شهید چمران: 16 آذر ماه سال 1332 به دلیل قرار گرفتن در بطن ایام حکومت طاغوت، از تاریخنگاری بسیار ضعیفی برخوردار است.خفقان حاکم بر آن سال ها و سالمند شدن شهود اصلی ماجرا در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی باعث شد که تاریخ شفاهی این حادثه سرنوشت ساز که از آن با عنوان سر آغاز جنبش دانشجویی ایران یاد می شود از ضعف فراوانی برخوردار باشد.آن چه خواهید خواند از معدود تک نگاری های بجا مانده از شهود 16 آذر سال 1332 است که به قلم شهید شهید مصطفی چمران و در سال 1341 به رشته تحریر در آمده است: از آن روزیعنی 16 آذر 1332، نه سال میگذرد ولی وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم میبینم؛ صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین میاندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را میلرزاند، آه بلند و نالهی جانگداز مجروحان را در میان این سکوت دردناک میشنوم، دانشکدهی فنی خونآلود را در آن روز و روزهای بعد به رای العین میبینم. *آغاز درگیریها عدهای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد.اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت:«دست نظامیان از دانشگاه کوتاه». هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند. *قربانیان نیکسون روز بعد نیکسون به ایران آمد ودر همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده مساعدت و کمک داد و به رییس جمهور آمریکا پیغام برد که آسوده بخوابد چون او که نوشته بود؛ "... گو این که مخاطراتی که متوجه ایران بود، تخفیف یافته است. معذالک ابرهایی که ایران را تهدید میکرد، به کلی متلاشی و پراکنده نشده است. و مملکت نسبتاً امن و امان است!
فرهنگی ،به وسیله نفوذ ،دروغ ،شایعه پراکنی با ابزارهای پیشرفته ای که
امروز وجوددارد -ابزارهای ارتباطی که ده سال قبل وپانزده سال قبل وسی سال
قبل نبود -امروز گسترش پیدا کرده ...
.(88/9/4 )
نرم گفته می شود دشمن به سراغ سنگرهای معنوی می آید که آنها را منهدم کند
به سراغ ایمان ها ،معرفت ها ،عزم ها ،پایه ها وارکان اساسی یک نظام ویک
کشور ،دشمن به سراغ این ها می آید که اینها را منهدم بکند ونقاط قوت رادر
تبلیغات خود به نقاط ضعف تبدیل کند،فرصتهای یک نظام را به تهدید تبدیل کند
این کارهایی است که دارند می کنند (88/7/2)
که مرعو ب نمی شوند ،چه کسی را می خواهند مرعوب کنند ؟مسئولان را ،شخصیت
های سیاسی را ،به قول معروف خود ما نخبگان را ،
،درک مردم از واقعیتهای جامعه خودشان را می خواهند تغییر بدهند ،هدف جنگ
روانی این است .(در دیدار با بسیج)
جنگ روانی این است ،اولاً بین ملت ایران اختلاف بیندازند ،ثانیاً بین ملت
ایران وملتهای دیگر مسلمان اختلاف بیندازند (86/1/1)
روحیه ملت ایران ونشانه ای از استیصال دولت مردان امریکایی است ،تهدید
وترساندن شیوه قدیمی وهمیشگی سلطه گران برای تضعیف اراده وعزم ملتها وچپاول
منابع کشورها بوده است .(85/11/11)
یک بخش از جنگ روانی دشمن ،دامن زدن به اختلافات است . درداخل کشور ما
اختلافات قومی ،اختلافات مذهبی ،شیعه وسنی - اختلافات صنفی ورقابتهای صیفی
را ترویج وتبلیغ می کنند .
من برنامه های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می کنم
(86/1/1)
از امروز قصد دارم یک سری مطالب در مورد فرقهی بابیت و بهائیت که قبلاً جمعآوری شده، روی بلاگ قرار بدم؛ امیدوارم مفید واقع بشه انشالله!
اصالت اعتقاد به مهدی موعود(عج) در منابع اسلامی
در قرآن مجید و احادیث منقول از حضرت محمد(ص) و ائمهی اطهار(ع)، به خصوصیات حضرت مهدی(عج) و غیبت و قیام عدالتگستر ایشان، به طور مبسوط پرداخته شده است.
بیشاز 130 آیه از آیات قرآن، توسط پیامبر اعظم(ص) و ائمهی اطهار(ع) در رابطه با حضرت مهدی(عج)، تبیین و تأویل شده است. لازم به ذکر است که تا کنون بیش از 3000 جلد کتاب دربارهی حضرت مهدی(عج) نوشته شده است.
مدعیان دروغین مهدویت:
علیرغم همه آیات و احادیث، باید دانست که در طول غیبت کبری به واسطهی تحریکات دشمنان اسلام، مدعیان دروغینی پیدا شدند که یکی از آنها "میرزا علیمحمد شیرازی" بود که بهائیان به غلط و دروغ، او را قائم اسلام و مهدی موعود میدانند.
او ابتدا در سال 1260 هـ.ق (حدود 170 سال قبل)، در سن 25 سالگی در شهر شیراز برای یکی از مریدان شیخیمسلک خود اظهار بابیت و بندگی حضرت حجةبنالحسنالعسکری را مینماید و ضمن مدارکی که از خود باقی گذارده، پیوسته ایمان خود را به وجود آن حضرت ابراز میکند؛ اما وی در ضمن این اظهارات ریاکارانهی خود، دعاوی متناقضی از قبیل قائمیت، نبوت و حتی الوهیت را نیز داشته و هر جا هم که رسوا شده از همهی آن ادعاها توبه و بازگشت نموده است. با وجود این که وی هیچ برهان و دلیلی بر اثبات حقانیت خود نداشته، اما افراد بابی و بهائی او را متأسفانه امام زمان میدانند.
چند سال بعد نیز، یکی از طرفداران باب به نام "میرزا حسینعلی نوری" ملقب به بهاءالله، خود را جانشین باب دانسته و با ادعای پیامبری، فرقهی بهائیت را تأسیسی نمود.
در این نوشتار کوتاه، تلاش میشود مطالبی بدون غرض و با نهایت واقعبینی، در زمینههای قائمیت، خاتمیت، الوهیت، انشعابات در بهائیت و سرانجام، قوانین و احکام، با استناد به کتابهایی که مورد قبول جامعهی بهائی است، ذکر گردد. در نهایت این با خوانندهی محترم است که با کمال بیطرفی، حق را از باطل تشخیص داده و سخن درست را از کلام نابجا باز شناسد.
اعتراف میرزا علیمحمد باب راجع به امام زمان(عج)
1- میرزا علیمحمد صریحاً اعلام داشته که حضرت امام حسن عسکری(ع) دارای فرزندی به نام محمد بوده که قائم اسلام و صاحبالزمان است.(1)
2- در بخش توضیح لغات و اصطلاحات کتاب بیان فارسی، در تفسیر حرف میم مینویسد:« امام دوازدهم، محمدبنالحسنالعسکری است.»(2)
3- آقای اشراق خاوری از مبلغان معروف بهایی،از قول میرزا علیمحمد جملهای نقل میکند:«من بندهی امامدوازدهم،محمدبنالحسنالعسکری هستم»(3)
4- یکی از مهمترین اعترافات میرزا علیمحمد شیرازی، نوشتهای به نام ابلاغیهی ألف است. ترجمه و خلاصهی چند فراز آن چنین است:« برخی نسبت دادهاند که من ادعای امامت و یا رسالت کردهام؛ خدا ایشان را به سبب این تهمت بکشد... عدهای دیگر نسبت بابیت دادهاند؛ خدا ایشان را لعنت کند. از برای حضرت بقیةالله بعد از نواب اربعه دیگر نایبی وجود ندارد و هر کس چنین ادعایی کند بر همه واجب است که او را به قتل رسانند.» در این ابلاغیه وی همچنین صراحتاً بیان میکند که امام زمان، محمدبنالحسنالعسکری(ع)، امام بر حق و حجت خدا میباشد.
بنابراین، با توجه به اظهارات فوق، کسانی که میرزاعلیمحمد شیرازی، پسر میرزا رضای بزاز را قائم اسلام و امام دوازدهم میدانند:
- چه دلیل و برهانی بر ادعای خود دارند؟
- چگونه با این همه تناقض گویی باب، این ادعا را از او پذیرفتهاند؟
- در پیشگاه پروردگار بزرگ، چه پاسخی خواهند داشت؟
توضیحات:
1- علیمحمد شیرازی، صحیفهی عدلیه/27
2- علیمحمد شیرازی، بیان فارسی، بخش توضیح لغات و اصطلاحات/5
3- اشراق خاوری: رحیم مختوم،ج 1/22 (در برخی چاپها ص 34)
4- فاضل مازندرانی، اسرارالاثار 1/182-179
ادامه دارد...
آن روز ساکتترین روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثهای را نشان میداد، دانشجویان بیاندازه آرام و هوشیار بودند که به هیچجه بهانهای به دست کودتاچیان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ و چطور سه نفر از بهترین دوستان ما، بزرگنیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟
اعمال خائنانه دولت کودتا هرروز بر بغض و کینه مردم میافزود و بر آتش خشم وغضب آنان دامن میزد. از روز 14 آذر تظاهراتی که در گوشه به وقوع میپیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عدهای دستگیر شدند. روز 15 آذر مجددا تظاهرات بیسابقهای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکدههای پزشکی، حقوق و علوم، دندانپزشکی، تظاهرات موضعی بود و جلوی هر دانشکده مستقلا انجام میگرفت و سرانجام با یورش سربازان خاتمه مییافت و عدهای دستگیر شدند. در بازار نیز همزمان با تظاهرات دانشجویان، مردم دست به اعتصاب زده شروع به تظاهرات کردند و عدهای به وسیله مامورین نظامی گرفتار شدند.
ضمنا در تاریخ 24 آبان اعلام شده بود که نیکسون معاون رییس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران میآید. نیکسون به ایران میآمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد) را ببیند.
دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند. تظاهرات علیه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاه «حکیم فرموده» همه جا به چشم میخورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی مینمود.
ولی این تظاهرات برای دولتیان خیلی گران تمام میشد زیرا تار وپود وجود آنها بستگی به کمک سرشار آمریکا داشت. این بود که دستگاه برای خفه کردن مردم و جلوگیری از تظاهرات از ارتکاب هیچ جنایتی ابا نداشت. روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور میرسد که «باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبدهای نجنبد...».
دولت بغض و کینه شدیدی به دانشگاه داشت. زیرا دانشجویان پرچمدار مبارزات ملی بودند و با فعالیت مداوم و موثر خود هیات حاکمه را به خطر و سقوط تهدید میکردند. دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاریان را کم و بیش مجبور به سکوت کرد ولی دانشگاه همچنان خاری در چشم دستگاه میخلید و دست از مبارزه برنمیداشت و دستگاه همچون درنده خونخواری به کمین نشسته دندان تیز کرده بود که از دانشجویان مبارز دانشگاه انتقام بگیرد. انتقامی که عبرت همگان شود.
این بود که به خاطر انتقام از دانشجویان و به بهانه تظاهرات علیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیکسون جنایت بزرگ هیات حاکمه ایران در صبح روز دوشنبه شانزده آذر ماه 1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پیوست. صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهای را پیش بینی میکردند. نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی میکردند که به هیچ وجه بهانهای به دست بهانه جویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند. حدود ساعت 10 صبح موقعی که دانشجویان در کلاسها بودند، چندین نفر از سربازان دسته "جانباز " به معیت زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشهبرداری تدریس میکرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش میرسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمیکرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شده به دانشجویان گفت: «بسیار مواظب باشید. چون سربازان میخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلامیه یا روزنامهای دارید از خود دور کنید (آن روز «راه مصدق» و اعلامیههای نهضت مقاومت ملی به وفور در دانشگاه پخش میشد.) مهندس خلیلی به شدت عصبانی است و تلاش میکند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کند ولی معلوم نیست که قادر به این کار باشد» او مهندس خلیلی و دکتر عابدی رییس و معاون دانشکده فنی با تمام قوا میکوشیدند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کنند. ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند بلکه آنها را تهدید به مرگ کردند. تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز«جانباز» با مسلسل سبک وارد کلاس شدند.
اجساد خونآلود شهیدان و آن همه نالههای پرشورشان نه تنها در دل سنگ این جلادان اثری نکرد بلکه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقیمانده دانشجویان پرداختند. هر که را یافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند با دستهای بالا به صف و روانه زندان کردند و خبر پیروزی خود را برای یزید زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دریافت دارند. در این واقعه مستخدمان و کارگران دانشکده فنی بیاندازه به دانشجویان کمک کردند.
بدین ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحین در آمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشاند، طوری که حتی پس از ماهها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون میآمد. مامورین انتظامی پس از این عمل جنایتکارانه و ناجوانمردانه از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده برای پوشاندن آثار جرم خود خونها را پاک کردند ولی ماهها اثر خون در گوشه و کنار دیده میشد و سالها جای گلولهها بر در ودیوار دانشکده فنی نمایان بود و تا زمین میگردد و تاریخ وجود دارد، ننگ و رسوایی بر کودتاچیان خواهد بود.
جریان این فاجعه دردناک به سرعت منتشر شد و خشم و کینه آزادیخواهان را برافروخت. دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و به عزای شهدای آن در اعتصاب عمیقی فرورفت. بعد از ظهر آن روز دانشجویان با کراوات سیاه از دانشکده حرکت کردند و با سکوت غمآلود و ماتم زده رهسپار خیابانهای مرکزی شهر شدند و مخصوصاً در خیابانهای لالهزار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار نظر هر رهگذری را جلب و او را متوجه این جنایت عظیم میکرد. بیشتر دانشکدههای شهرستانها نیز برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زیادی از سازمانهای دانشجویی خارج از کشور نیز به عمل وحشیانه و خصمانه دولت به شدت اعتراض کردند. در مقابل سیل اعتراض، جنایتکاران شروع به سفسطه کردند و در مقابل خبرنگاران گفتند که دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجباراً تیرهایی به هوا شلیک کردند و تصادفا سه نفر کشته شدند.
یکی از مجلات، با آنکه سانسور شدیدی وجود داشت و کسی جرات نمیکرد علیه دستگاه کلمهای بنویسد به مسخره نوشته بود که «اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس بنابراین دانشجویان پر در آورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زده اند.» به عبارت دیگر گلولهها به دانشجویان نخورده بلکه دانشجویان به هوا پرواز کردهاند و خود را به گلولهها زدهاند.
صبح ورود نیکسون یکی از روزنامهها در سرمقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشادهای به نیکسون نوشت که فورا توقیف شد. ولی دانشجویان سحرخیزی که خواب و خوراک نداشتند واستراحت در قبل مرگ دوستانشان میسر نبود، زودتر از پلیس روزنامه را خواندند. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانیها اشاره شده بود که «هرگاه دوستی از سفر میآید یا کسی از زیارت باز میگردد و یا شخصیتی بزرگ وارد میشود، ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی یا گوسفندی قربانی میکنیم.» آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود:«آقای نیکسون وجود شما آنقدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.»
:قالبساز: :بهاربیست: |